یارب ز کمال لطف خاصم گردان
واقف به حقایق خواصم گردان
از عقل جفا کار دل افکار شدم
دیوانه خوکن و خلاصم گردان
***
جز تو کسی نیست به بالا و پست
ما همه هیچیم و تویی هر چه هست
در دل هر ذره بود سیر تو
نیست درین پرده کسی غیر تو
***
تا جرعه ای از جام الستت ندهند
آگاهی از این پست و بلندت ندهند
تا کشته وادی محبت نشوی
سر رشته عاشقی به دستت ندهند
***
تا نیست نگردی ره هستت ندهند
وین مرتبه با همت پستت ندهند
چون شمع قرار سوختن تا ندهی
سر رشته عشق را به دستت ندهند
***
دل جز ره عشق تو نپوید هرگز
جز محنت و درد تو نجوید هرگز
صحرای دلم عشق تو شورستان کرد
تا مهر کسی در آن نروید هرگز
***
یا رب نظری بر من سرگردان کن
لطفی به من دلشده ی حیران کن
با من مکن آنچه من سزای آنم
آنچه از کرم و لطف تو زیبد ، آن کن
نویسنده : میدا بارش
کلمات کلیدی: شعر